بازی بینهایت؛ چرا بیت کوین شکست نمیخورد؟
در دنیای امروز ما، کمتر کسی وجود دارد که نام برادران رایت را نشنیده باشد. بسیاری از ما مفهوم پرواز انسانها را با برادران رایت به خاطر میآوریم؛ اما شاید کسی نداند که در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۰۰، شخص دیگری به نام ساموئل لانگلی هم وجود داشت که همگام با برادران رایت روی پروژه پرواز انسانها کار میکرد. ساموئل لانگلی شخص بسیار شناختهشده و موجهی بود و تیم ثروتمندی داشت؛ اما در نهایت این برادران رایت بودند که توانستند در این رقابت پیروز شوند. به نظر شما دلیل این اتفاق چه بود؟ آیا میتوان آن را بهطور کامل به فاکتوری مانند شانس نسبت داد؟
تجربه برادران رایت و ساموئل لانگلی درس بزرگی به ما میدهد و آن هم این است که مسائل مالی، تنها عامل موفقیت یا شکست یک پروژه نیستند. مسلم است که منابع مالی یک پروژه نقش پررنگی را در موفقیت آن ایفا میکنند؛ اما این بدان معنا نیست که باید از نقش سایر عوامل چشمپوشی کرد.
یکی از نویسندگان مطرح بیت کوین به نام نونو فابیائو (Nuno Fabiao) اخیراً مقالهای را در وبسایت مدیوم منتشر کرده و در آن درمورد مفهومی به نام «بازی بینهایت» صحبت کرده است. او میگوید در دنیای امروز چیزی به نام برد و باخت وجود ندارد. همه ما در حال انجام بازیهای بینهایت هستیم و هیچکس نمیتواند بگوید چهکسی در کجا و در چه زمانی برنده بازی خواهد شد. همه آنهایی که بازی بینهایت را باور دارند، میدانند که همیشه ممکن است کسی پیدا شود و محصول بهتری ارائه کند.
شبکه بیت کوین هم مانند یک بازی بینهایت است و اگر با ذهنیتی محدود به آن نگاه کنیم، مسلماً آن را محکوم به شکست خواهیم دانست. اگر دوست دارید بیشتر درباره بازی بینهایت و ارتباط آن با بیت کوین بدانید، پیشنهاد میکنیم ترجمه این مقاله جذاب را مطالعه کنید.
رقابت بر سر پرواز
در اوایل دهه ۱۹۰۰ میلادی، ساموئل پیرپونت لانگلی (Samuel Pierpont Langley) بههمراه گروهی از متخصصان ردهبالا و با دراختیارداشتن بودجهای بسیار زیاد، برای عملیکردن یکی از مهمترین چالشهای بشریت یعنی پرواز آماده شدند.
لانگلی مردی بسیار خوشنام و محترم در مؤسسه اسمیتسونین (Smithsonian Institution) آمریکا و استاد ریاضیات و مدرس دانشگاه هاروارد بود. در بین دوستان ثروتمندی که به او کمک میکردند، نام دانشمندان بزرگی مانند اندرو کارنگی (Andrew Carnegie) و الکساندر گراهام بل به چشم میخورد.
ساموئل پیرپونت لانگلی
آقای لانگلی از کمکهای دولتی هم بینصیب نبود. وزارت جنگ ایالات متحده مبلغ ۵۰ هزار دلار به او اعطا کرد تا پروژهاش را پیش ببرد. با داشتن این همه منابع، موفقیت این پروژه تضمینشده بود.
چندصد مایل آنطرفتر، ویلبر (Wilbur) و ارویل (Orville) رایت در حال اختراع ماشین پرواز خودشان بودند. اشتیاق آنها برای پرواز خیلی جدی بود و میخواستند هرطور شده در این کار موفق شوند. جامعه کوچکی که در آن زندگی میکردند هم در انجام این کار بهظاهر غیرممکن به آنها کمک کردند.
آنها نه بودجه آنچنانی داشتند، نه از سوی دولت حمایت شدند، نه با افراد سطح بالای جامعه در ارتباط بودند. هیچ دانشمندی هم در تیم کاری آنها وجود نداشت.
با این حال، این جامعه کوچک در یک فروشگاه قدیمی دوچرخه کار خود را روی پروژه هواپیما آغاز کرد. سرانجام در ۱۷ دسامبر سال ۱۹۰۳ (۲۵ آذر ۱۲۸۲)، برادران رایت توانستند اولین انسانهایی باشند که پرواز را تجربه میکنند.
تصویری از اولین هواپیمای جهان که توسط برادران رایت ساخته شد.
چگونه برادران رایت بدون هیچ قید و شرطی به هدف خود رسیدند؛ اما لانگلی مشهور با آنهمه بودجه و حمایت از جانب افراد مهم و حتی دولت نتوانست این کار را انجام دهد؟ مطمئناً نمیتوان آن را به حساب شانس گذاشت!
هر دو گروه از انگیزه بالایی برخوردار بودند و هر دو دارای تجربیات عالی و اخلاق حرفهای بودند.
تفاوت در اینجا بود که برادران رایت کارشان را با «چرا» شروع کردند.
بازی متناهی در برابر بازی بینهایت
بهعقیده جیمز کارس (James Carse)، نویسنده و استاد تاریخ دانشگاه نیویورک، دو نوع بازی وجود دارد: بازی متناهی و بازی بینهایت. بهگفته او:
یک بازی متناهی با هدف پیروزشدن انجام میشود؛ اما در بازی بینهایت، هدف ادامهٔ بازی است.
سایمون سینِک (Simon Sinek)، نویسنده و سخنران انگیزشی انگلیسی-آمریکایی، در کتاب فوقالعادهاش با عنوان «با چرا شروع کنید» (Start With Why) دیدگاهش را درباره بازی متناهی و بینهایت توضیح داده است. او بر این باور است که چیزی به نام پیروزی در ازدواج، تجارت و سیاست جهانی وجود ندارد. ما دائماً در حال انجام بازیهای بینهایت در زندگی هستیم. با این حال اگر صحبتهای بسیاری از رهبران دنیا را گوش کنید، میگویند ما برندهایم؛ ما برترین هستیم؛ ما بهترین هستیم.
حالا سؤال این است: برنده از چه لحاظ و بر اساس چه معیاری؟
هیچ معیار یا چهارچوب زمانی برای اینکه مشخص شود چهکسی در کجا و چه زمانی برنده بازی خواهد شد وجود ندارد. این اتفاق نشان میدهد که ما با ذهنیت محدود خودمان، در حال انجام بازی بینهایت هستیم. و خب طبیعی است که وقتی از قواعد بازی پیروی نکنید، نتیجه خوبی هم دریافت نمیکنید. نتیجه انجام بازی بینهایت با ذهنیتی محدود، چیزی جز کاهش اعتماد، کاهش حس همکاری و کاهش خلاقیت نیست.
بهتر است برای درک بهتر این مسئله، از یک مثال استفاده کنیم. سایمون سینک در کتاب خود تجربهای را به اشتراک میگذارد که مربوط به زمانی است که در دو رویداد سخنرانی کرده بود: یکی اجلاس آموزشی مایکروسافت و دیگری جلسهای برای اپل.
بهگفته سینک، در اجلاس مایکروسافت، بیشتر مدیران تقریباً تمام وقتشان را صرف صحبتکردن درباره شکستدادن اپل میکردند؛ در حالی که در جلسه اپل، همگی درباره اینکه چطور به معلمان در زمینه آموزش و به دانشآموزان در زمینه یادگیری کمک کنند صحبت میکردند.
تفاوت این دو دیدگاه در این است که یکی از آنها بر هدف و راه خود متمرکز است و دیگری بر شکستدادن رقیب خود.
بهعقیده سینک، مایکروسافت در این مورد ذهنیت محدودی داشت و همین ذهنیت محدود، آن را با مشکل مواجه کرده بود.
سینک میگوید پس از ارائه برای مایکروسافت، این شرکت آخرین نسخه دستگاه زون (Zune) که محصول رسانههای دیجیتالی مایکروسافت و رقیب آیپاد اپل است را به او هدیه داد. او ادامه میدهد که پس از ارائهای که برای اپل داشته، در تاکسی با یکی از مدیران ارشد اپل همراه شده و به او گفته که یک دستگاه زون از مایکروسافت هدیه گرفته است. سینک به مدیر ارشد اپل گفته که زون خیلی بهتر از آیپاد لمسی شماست و در کمال تعجب، این پاسخ را از او دریافت کرده که: «قطعاً همین طور است»!
و گفتوگو در همین جا تمام شده است.
وقتی با ذهنیت بینهایت بازی میکنید، میدانید که ممکن است روزی شما محصول بهتری را ارائه دهید و روزی هم ممکن است رقیبتان محصول بهتری ارائه کند؛ بنابراین چیزی به نام برد و باخت یا بهترینبودن وجود ندارد.